داستان دوستی ارنست و سلستین – مجموعه ارنست و سلستین

«داستان دوستی ارنست و سلستین» داستانی باورنکردنی از دوستی یک موش و خرس با هم است؛ داستانی درباره‌ی یک دوستی معرکه‌ی محال!

تا بوده این‌طور بوده که موش‌ها در زیرِ زمین با هم دوست می‌شدند و خرس‌ها هم در روی زمین با یکدیگر. اصلاً در تمام قصه‌ها گفته شده که خرس‌ها دشمن موش‌ها هستند و هر موشی که خرسی را می‌بیند باید چندتا پای اضافی قرض بگیرد و فرار را بر قرار ترجیح دهد. «داستان دوستی ارنست و سلستین» ‌هم همین‌طوی شروع شد؛ چون سلستین، موش‌موشک داستان، موقع دیدن ارنست نمی‌دانست که قرار است با بهترین دوستش آشنا شود، نه با یک دشمن.

یک روز موش کوچولو در سطل زباله‌ی سربسته‌ای گیر افتاده بود که خرسی در سطل را برداشت و او را دید و دهانش را خیلی خیلی باز کرد. برای همین هم سلستین فکر کرد که ارنست می‌خواهد او را بخورد.

ارنست: «نه اصلاً این‌طور نبود. من فقط داشتم خمیازه می‌کشیدم.»

سلستین: «نه خیر اون روز اون‌قدر گرسنه بودی که حاضر بودی هر موشی رو بخوری!»

نویسنده: «ملاحظه می‌کنید؟ برای اینکه قصه را بفهمید، بهتر است خودم آن را تعریف کنم.»

انتشارات پرتقال از مجموعه‌ی «ارنست و سلستین» کتاب‌های زیر را منتشر کرده است:

• داستان دوستی ارنست و سلستین
• پرستار کوچک
• جشن دردسرساز
• گرگ بد قصه
• پیک نیک در باران
• عروسک گمشده