توضیحات
در کتاب «گربه و شیطان» میخوانیم که:
شهر بوژنسی در فرانسه در کنار ساحل رودخانهای بزرگ و زیبا به نام لوار قرار داشت. مردم این رودخانه را خیلی دوست داشتند؛ تنها مشکل این بود که برای عبور از رودخانه باید سوار قایق میشدند. البته اگر آنها بلد بودند پلی روی رود بسازند، اوضاع خیلی خیلی بهتر میشد. حتی اگر پولی داشتند که به کسی بدهند تا این کار را برایشان انجام دهد، باز هم خوب بود. اما مشکل این بود که نمیتوانستند هیچیک از این کارها را انجام دهند. تا اینکه یک روز شیطان بدجنس از ماجرا باخبر شد. میپرسید چطوری؟ خوب معلوم است، شیطان همیشه روزنامه میخواند و برای همین هم از اتفاقات باخبر بود! بهمحض خواندن این خبر، چشمهایش برق زد و نقشهای کشید. حالا وقت آن بود چیزی را که میخواهد به دست آورد. او پل را میساخت و در عوض روح یکی از اهالی مال او میشد!
این کتاب ماجرای بهکارگیری هوش و ذکاوت در مواقع حساس است.
جیمز جویس داستان جذاب و سادهی «گربه و شیطان» را برای نوهاش نوشت. روح تازگی و شوخطبعی داستانپردازی او با تصویری شاد از شهری قرون وسطایی در فرانسه، کاریکاتورهای شهردار باهوش و شیطانی با زبان ساختگی، حس تازگی و شوخطبعی داستانپردازی وی را جان بخشیدهاند.
انتشارات پرتقال کتاب «گربه و شیطان» را از مجموعهی «نویسندههای بزرگ» منتشر کرده است.
کتابهای مجموعهی «نویسندههای بزرگ، خوانندههای کوچک» عبارتاند از:
هنوز بررسیای ثبت نشده است.