یک مهمانی، یک چیزی

داستان «یک مهمانی، یک چیزی» از جایی شروع می‌شود که خرگوش تپل در مزرعه هویج گنده‌ای پیدا می‌کند و تصمیم می‌گیرد با هویجش مربایی خوش‌مزه‌ای بپزد. مربا که می‌پزد، عطرش بلند می‌شود. درست همان موقع بره‌ی فسقلی سرش را توی لانه‌ی خرگوش می‌کند و می‌گوید: «این مربا حیفه. خالی نخورش.» خرگوش می‌پرسد: «پس چطوری بخورمش؟» بره جواب می‌دهد: «با شیری، چیزی» خرگوش می‌گوید: «ندارم» بره می‌گوید: «من دارم، می‌آرم.». شیر و مربا را توی سفره می‌گذارند اما آیا غذای دیگری هم به سفره‌شان اضافه می‌شود؟ همه‌ی حیوان‌ها با خیال راحت غذا می‌خورند؟ از روباه یا گرگ خبری نمی‌شود؟