توضیحات
«وقتی مامان بزرگ کوچک می شود» کتابی است دربارهی رابطهی عاطفی کودک و مادربزرگ او. مطالعهی این کتاب به کودک کمک میکند درک بهتری از مفهوم از دست دادن و مرگ عزیزان خود پیدا کند.
پپی کوچولو مادربزرگش را خیلی دوست دارد. او میگوید: «من دلم میخواهد بیشتر از هرکسی با مامانبزرگم باشم.» او دوست دارد پشت میز آشپزخانه بنشیند تا مامانبزرگ شیرینیهای خوشمزه بپزد. تازه مامانبزرگ یک عالمه نان کرهای خوشمزه و کرمشکلاتی هم پیش خودش دارد! آن دو با هم تلویزیون تماشا میکنند، آبمیوه میخورند و کلی میخندند. آن دو با هم خرید میکنند و موقع برگشتن از فروشگاه، این مامانبزرگ است که خریدهای سنگین را میآورد و پپی خریدهای سبکتر را به دست میگیرد. تازه، قد مامانبزرگ هم بلند است و میتواند تمشکهای بالایی درخت را بچیند؛ او از زیرزمین و تاریکی هم نمیترسد و از همه شجاعتر است… اما از یک روز به بعد دیگر هیچچیز مثل قبل نیست و انگار اتفاقات عجیبی در حال روی دادن است… انگار مامانبزرگ دیگر آنقدر قدبلند نیست که دستش با شاخههای بالایی برسد یا بتواند از زیرزمین زغال بیاورد. حالا او برای حمل خریدها به کمک احتیاج دارد. اینطور که به نظر میرسد، اتفاقی رخ داده است. اما چه اتفاقی؟ آیا کاری از دست کسی برمیآید؟ به نظر شما، در این شرایط، پپی میتواند به مامانبزرگ و بیشتر از او به خودش کمک کند؟
هنوز بررسیای ثبت نشده است.