مدیری که به انفجار مدرسه ‌اش خندید: میرزا حسن رشدیه – مجموعه زنان و مردانی که ایران را ساختند

950,000 ریال

فردای روز امتحان مدرسه را بستند. [میرزا حسن تبریزی] شبانه به مشهد فرار کرد. کلید هنوز کنج جیبش بود. هفت هشت بار رشدیه را باز کرد و بستند. دیگر به خودش رشدیه می‌گفتند.

می‌گفتند: «رشدیه کافر است، نجس است، فرستاده‌ی خارجی‌هاست، آمده راه و رسم قدیم را براندازد.»

آه از آن دفعه‌ای که به مدرسه ریختند و یک دانش‌آموز کشته شد.

 

معرفی صوتی کتاب «مدیری که به انفجار مدرسه ‌اش خندید: میرزا حسن رشدیه» را بشنوید:

 

پخش‌کننده صوت

ناموجود