فرگال از کوره در می‌رود

«فرگال از کوره در می رود» درباره‌ی وقت‌هایی است که کسی به فرگال می‌گوید چه کار باید بکند. آن‌وقت‌ها او واقعا از کوره در می‌رود. مثل وقتی که بابا می‌گوید میز شام آماده است اما فرگال دلش می‌خواهد بازی کند. یا وقتی که بابا می‌گوید باید سبزیجاتش را کامل بخورد یا وقتی که مربی به او می‌گوید که دروازه‌بان است اما فرگال نمی‌خواهد. تمام این موقع‌ها فرگال از دهانش آتش بیرون می‌ریزد و همه را به دردسر می‌اندازد. او هر جایی که می‌رود نمی‌تواند خودش را کنترل کند و بالاخره همه‌ی دوست‌هایش از خرسی و روباه و گرک گرفته تا موش و کلاغ و خرگوش از دستش خسته شده‌اند. چون به خاطر آتش ریختن فرگال، شیرینی‌های آقا خرسه سوخته، شام را دور ریخته‌اند و هیچ‌کس نتوانسته فوتبال بازی کند. اما انگار مامان یک راهی بلد است که وقت عصبانیت انجام بدهد و آرام بشود. او از یک تا ده می‌شمارد. این راه جالب به فرگال کمک می‌کند. البته هر یک از دوست‌هایش هم راه‌های جالب مخصوص خودشان را دارند. یکی درباره‌ی عصبانیتش حرف می‌زند و یکی غروب را تماشا می‌کند. شما چطور؟ وقتی عصبانی می‌شوید برای آرام شدنتان چه‌کار می‌کنید؟

فرگال مجموعه‌ای چند جلدی است و دو جلد دیگر از این قرارند: فرگال به اردو می‌رود، فرگال با فرن آشنا می‌شود.

روبرت استارلینگ از دوران مدرسه کارهای تصویری دودلینگ می‌کرد و هنوز هم این کار را انجام می‌دهد. کار و زندگی او در بریستول انگلستان کار و زندگی است و به جز نوشتن و تصویرگری در زمینه تدریس به کودکان و مجمسه‌سازی هم کار می‌کند.