شاید او درست میگوید
500,000 ریال
دایی همیشه میگوید: «پول پهلوونپنبه است. یعنی پهلوونه ولی از جنس پنبه.» اولها خیلی فهمم نمیشد که منظور دایی چی است. هی مینشستم با خودم حساب کتاب میکردم که پهلوانِ پنبهای چطوری است یا چه شکلی میتواند باشد. آخر مگر پهلوانِپنبهای هم پهلوان میشود؟! پنبه و پهلوانی؟!
ناموجود
رمان «شاید او درست می گوید» سفری است به تهران قدیم و دورهی ناصرالدینشاه قاجار. جایی که یک دختر و یک پسر نوجوان از نگاه خویش به مسئلهها و مشکلات اجتماعی و فرهنگی میپردازند، از مکتبخانهها و محلههای مختلف تهران چون «چاله میدان» سخن میگویند و به درون زندگی طبقههای فرودست جامعه و هم چنین محلههای اعیاننشین تهران میروند.
حسن، یکی از راویهای اول شخص داستان «شاید او درست می گوید» است که کودکی و نوجوانی خود را در دورهی ناصرالدینشاه میگذراند. او به همراه مادر و دایی و مادربزرگاش در خانهای در محلهی چاله میدان تهران قدیم زندگی میکنند. بعد از مرگ پدر حسن، داییاش (حسین) او را به مکتب میگذارد و رمان با روایت حسن از رفتناش به مکتب و شیطنتهایش، سوار شدناش بر ماشین دودی (قطار مسیر ری تهران) و علاقهاش به لوطی شدن آغاز میشود.
دایی او که یک لوطی است دو بچهی یتیم را به خانه میآورد تا با آنها زندگی کنند. مادر بچهها بر اثر وبا مرده. آوردن بچهها و سنگین شدن خرج زندگی باعث میشود تا حسین، دایی حسن، در کنار فرفرهفروشی، بر خلاف میلاش پیشنهاد کار در روزنامه را بپذیرد. حسین به امیرارسلان در راهاندازی روزنامه کمک میکند تا بتواند خرج خانواده را درآورد. در سالهای پایانی سلطنت ناصرالدینشاه، روزنامهها گرفتار مشکلات و سانسور بیشتری هستند و این کار را برای امیرارسلان سخت کردهاست.
پیش از اینها، مادر حسن با فرخلقا نامزد امیرارسلان آشنا شدهاست. فرخلقا به زنان بیسواد خواندن و نوشتن میآموزد و قصد دارد تا مدرسهای دخترانه تاسیس کند.
پدر فرخلقا، فریدون شمس که سرپرستی ارسلان را هم از کودکی بهعهده داشته، استاد کرسی ریاضی دارالفنون است و سالها پیش روزنامهای داشته که آن را بستهاند و برای همین با تأسیس روزنامه موافق نیست. با اصرار ارسلان، فریدون خان میپذیرد و به آنها کمک میکند. قمر یکی از لوطیهای محلهی چاله میدان، شرور است و مقابل حسین و کارهایش در محله میایستد.
آشنایی این خانوادهها و یکی شدنشان با هم تأثیر عمیقی بر دید تک تک اعضای خانواده میگذارد. داستان با روایت طوبی دختربچه یتیمی که حسین به خانه آورده، تمام میشود. رمان، زمینهای از قصهی عامیانهی امیرارسلان دارد که در همان دورهی ناصرالدینشاه قصهگوی شاه برایاش روایت میکردهاست.
وزن | 130 گرم |
---|---|
ابعاد | 18 × 11.5 × 0.7 سانتیمتر |
نویسنده | |
تصویرگر | |
سال نشر | |
ناشر | تولیدکننده | |
تعداد صفحه | 144 صفحه |
شابک | 9786004365888 |
گروه سنی |
هنوز بررسیای ثبت نشده است.