آه! ای سرزمین محبوب من
150,000 ریال
امروز در شهر نیویورک برف میبارد و من از پنجرهی آپارتمانم که در خیابان پنجاه و نهم است، به ساختمان روبهرو که کلاس ورزشی که من مدیرش هستم در آن قرار دارد، نگاه میکنم.
ناموجود
پدر کاترین در کتاب «آه! ای سرزمین محبوب من» شبها کار میکند. کاترین از کار پدرش سردرنمیآورد. او اغلب صدای رفت و آمد کامیونها را میشنود که نزدیک مغازهای پارک میکنند که کاترین و پدرش بالایاش زندگی میکنند. کاترین از پنجرهٔ اتاق خواباش عدهای را میبیند که داخل مغازه میروند و بستهها و صندوقچهها را از آنجا بیرون میبرند. پدر و آقای کاستراد، دوست پدر، هم در پیادهرو مراقب همه چیز هستند. پدر کاترین در دفتری که دستش هست بارزدن و تخلیهٔ کامیونها را یادداشت میکند. کاترین کم کم همه چیز را در مورد پدرش و آقای کاستراد میفهمد. اما چهطور؟ تصویرهای سامپه در این داستان، تجربهای برای دیدن انسانهایی است که پیرامون ما زندگی میکنند و مسئلههای آشکار و پنهانی در وجودشان جریان دارد.
وزن | 130 گرم |
---|---|
ابعاد | 18 × 12.5 × 0.6 سانتیمتر |
نویسنده | |
تصویرگر | |
مترجم | |
ناشر | تولیدکننده | |
سال نشر | |
گروه سنی | |
شابک | 9786001520358 |
تعداد صفحه | 93 صفحه |
هنوز بررسیای ثبت نشده است.