توضیحات
پدر کاترین در کتاب «آه! ای سرزمین محبوب من» شبها کار میکند. کاترین از کار پدرش سردرنمیآورد. او اغلب صدای رفت و آمد کامیونها را میشنود که نزدیک مغازهای پارک میکنند که کاترین و پدرش بالایاش زندگی میکنند. کاترین از پنجرهٔ اتاق خواباش عدهای را میبیند که داخل مغازه میروند و بستهها و صندوقچهها را از آنجا بیرون میبرند. پدر و آقای کاستراد، دوست پدر، هم در پیادهرو مراقب همه چیز هستند. پدر کاترین در دفتری که دستش هست بارزدن و تخلیهٔ کامیونها را یادداشت میکند. کاترین کم کم همه چیز را در مورد پدرش و آقای کاستراد میفهمد. اما چهطور؟ تصویرهای سامپه در این داستان، تجربهای برای دیدن انسانهایی است که پیرامون ما زندگی میکنند و مسئلههای آشکار و پنهانی در وجودشان جریان دارد.
هنوز بررسیای ثبت نشده است.