ابر سیاه ابر سفید رو آسمان پرده کشید باران دانه دانه ریخت روی حوض خانه نشست رو برگ گلها رو غنچههای زیبا رو بوتههای گندم رو خانههای مردم برگ درخت را تر کرد از شاخهها گذر کرد باران دانه دانه آمد رو بام خانه پروین دولت آبادی
ابر سیاه ابر سفید رو آسمان پرده کشید باران دانه دانه ریخت روی حوض خانه نشست رو برگ گلها رو غنچههای زیبا رو بوتههای گندم رو خانههای مردم برگ درخت را تر کرد از شاخهها گذر کرد باران دانه دانه آمد رو بام خانه پروین دولت آبادی
بازیچه های بچه ها آی بادبادک! آی جغجغه! آی فرفره! بازیچه دارم، بچه ها، آی بچه های کوچه ها! بازیچه های رنگ رنگ، ارزان و زیبا و قشنگ! آمد دوباره پیرمرد آن پیرمرد دُوره گرد. با آن نگاه مهربان، آن پیرمرد خوش زَبان گوید برای بچه ها حرفی از آن بازیچه ها: آی جغجغه، فریاد […]
خورشید خانم که خسته بود رفت پشت ان کوه کبود هلال ماه ابرو کمان نشست کنار آسمانستارهها دور و برش الماس میریختند به سرش وقتی که شب سحر شد خروس از آن خبر شد قوقولی قوقو را سر داد به بچهها خبر داد: کی خواب و کی بیداره! صبح شده وقت کاره! پروین دولت آبادی
شعر باران ابر سیاه ابر سفید رو آسمان پرده کشید باران دانه دانه ریخت روی حوض خانه نشست رو برگ گلها رو غنچههای زیبا رو بوتههای گندم رو خانههای مردم برگ درخت را تر کرد از شاخهها گذر کرد باران دانه دانه آمد رو بام خانه پروین دولت آبادی
باد سرد آرام بر صحرا گذشت سبزهزاران، رفتهرفته، زرد گشت تک درخت نارون شد رنگ رنگ زرد شد آن چتر شاداب و قشنگ برگ برگ گل به رقص باد ریخت رشتههاى بید بن از هم گسیخت چشمه کمکم خشک شد بیآب شد باغ و بستان ناگهان در خواب شد کرد دهقان دانهها در زیر خاک […]
بهار آمد، گل آمد نسرین و سنبل آمد گل های سرخ و زیبا … در باغ خانه ی ما چشمها را باز کردند با خنده ناز کردند بنفشه دسته دسته کنار جو نشسته در روز آفتابی در آسمان آبی پرنده ی خوش آوراز پر زد و کرد پرواز بهار آمد، گل آمد نسرین و سنبل […]
آی بادبادک!… آی جغجغه! آی فرفره! بازیچه دارم، بچه ها، آی بچه های کوچه ها! بازیچه های رنگ رنگ، ارزان و زیبا و قشنگ! آمد دوباره پیرمرد آن پیرمرد دُوره گرد. با آن نگاه مهربان، آن پیرمرد خوش زَبان گوید برای بچه ها حرفی از آن بازیچه ها: آی جغجغه، فریاد کن! این بچه ها […]