افسانه های مردم ایران – مجموعه افسانه ها و قصه های ملل

450,000 ریال

«نمدی جلدی رفت کنار دیو برایش لالایی خواند. دیو یواش یواش به خواب رفت و خر و پفش به هوا بلند شد. نمدی جلدی از جایش بلند شد، یک خاک‌انداز آتش درست کرد و پاشید روی تن دیو. تن دیو سوخت و دادش بلند شد. دو پا داشت، دو پای دیگر هم قرض کرد و پا به فرار گذاشت. می‌دوید و نعره می‌کشید: الهی بمیری نمدی! تنم را سوزاندی نمدی! به درد نشاندی نمدی!. وقتی دیو رفت، نمدی دوید و در را بست.»

ناموجود