توضیحات
داستان تصویری «اولین روز مدرسه – نشر مهرسا» از مجموعهی «قصه های موشکوچولو» منتشر شده است. اتفاقات این داستان در مدرسه رخ میدهد؛ جایی که موشکوچولو یاد میگیرد ویژگیهای فردی و منحصربهفردش تا چه اندازه خوباند. درک همین نکته هم اعتمادبهنفس او را افزایش میدهد.
آن روز «اولین روز مدرسه»ی موشکوچولو بود. اما موشکوچولو نگران بود؛ آنقدر زیاد که مامان متوجه نگرانیاش شد. راستش را بخواهید موشکوچولو نگران بود که در کلاس درس، معلم را بهخوبی نبیند یا صدایش را نشنود. برای اینکه موشهای کور خوب نمیبینند و خوب هم نمیشنوند. موشکوچولو حتی به این فکر افتاد که اصلاً مدرسه نرود، چون الفبا را بلد نبود! اما مامان به او اطمینان داد که بقیهی بچههای کلاس هم الفبا را بلد نیستند و با مهربانی، موشکوچولو را راهی مدرسه کرد. با وجود این، موشکوچولو در مدرسه فهمید که سنجاب چشمهای تیزی دارد و گوشهای بزرگ خرگوش هم تمام صداها را میشنود! اصلاً کاش در خانه میماند و هیچوقت به مدرسه نمیآمد! ابه نظر شما، ممکن است نظر موشکوچولو تغییر کند؟
زنگ تفریح، وقتی چندتا از بچهها تصمیم گرفتند وارد یک تنهی خالی درخت شوند، اتفاق ترسناکی افتاد. وای خدای من! آنها در تاریکی گیر افتادند! شاید در میان بچهها کسی باشد که با ویژگیهای منحصربهفردش به دیگران کمک کند! آیا موشکوچولو میتواند برای این مشکل راهحلی بیابد؟
انتشارات مهرسا از مجموعهی «قصه های موشکوچولو» کتابهای زیر را منتشر کرده است:
هنوز بررسیای ثبت نشده است.