






پیرمرد کوچکی که به ماه نگاه کرد
650,000 ریال
تا چشم کار میکرد، آسمان پر از ستارههای چشمکزن بود. (پیرمرد) با خودش فکر کرد: «آخر آسمان کجاست؟»
به پیرزن کوچک که کنارش روی نیمکت نشسته بود، نگاه کرد و پرسید: «ما از کجا آمدهایم؟ به کجا میرویم؟ چرا اینجا هستیم؟»
صبح روز بعد، وقتی صبحانه خوردند و ظرفهایشان را شستند، پیرزن کوچک بهترین کلاهش را بر سر گذاشت، لباس قرمزش را پوشید، یک نان و یک بطری آب در کیسه گذاشت، با شوهرش خداحافظی کرد و برای یافتن پاسخ، راهی سفر شد…
5 عدد در انبار
لینک کوتاهلینک کوتاه کپی شد
https://hodhod.com/?p=160967
هنوز بررسیای ثبت نشده است.