عمارت مرموز (۱): راز ساعت بلک فورد

داستان عمارت مرموز بعد از مقدمه‌‌ی کوتاهی درباره‌ی دشمنی دیرینه‌ی یک موش و کلاغ، از خانواده‌ی تینکر و یک ساعت فروشی شروع می‌شود. لوسی طبق معمول بابت دعوا و درگیری‌هایش در مدرسه، تنبیه شده و باید در ساعت‌فروشی به پدر و برادرش، الیور کمک کند. یک تنبیه حوصله‌سر بر و خسته‌کننده. اما در آخرین دقایق تنبیه‌اش اتفاق جالبی می‌افتد. بابا به الیور می‌گوید مغازه را تعطیل کند که چشم‌های تیزبین لوسی به مردی خوش‌پوش و به‌ظاهر ثروتمند می‌افتد. او با نشان دادن مردی از الیور می‌خواهد تا تمام‌شدن باران صبر کند و مغازه را نبندد. حدس لوسی درست است. مرد به مغازه می‌آید. از حرف‌هایش پیداست که درباره‌ی پدر لوسی، آقای تینکر، حسابی تحقیق و بررسی کرده و می‌داند او تعمیرکار بسیار ماهری است و برای او پیشنهاد کاری شگفت‌آور و پردرآمدی دارد:
او و فرزندانش باید مدتی را در عمارت بلک‌فورد بگذرانند و ساعت مرموز عمارت را تعمیر کنند. ساعتی که کل برق عمارت را تامین می‌کند و با خراب بودن آن، عمارت، بعد از غروب آفتاب غرق تاریکی می‌شود.
خانواده‌ی تینکر بعد از بیماری سخت و حاد خانم تینکر مخارجی برای درمان و در نهایت از دست دادن او، به لحاظ مالی ضعیف شده‌اند و زندگی‌شان با چنین دستمزدی از این رو به آن رو می‌شود.
بنابراین دو روز بعد، روانه‌ی عمارت می‌شوند و در آنجا با حیوانات، داستان‌ها، جنگل و حتی خانه‌ای جادویی روبه‌رو می‌شوند. تمام این موجودات درگذشته با حضور خانواده‌ای که نگهبان‌های خانه به حساب می‌آمده‌اند، در تعامل با هم بوده‌اند و تعادلی را برقرار می‌کرده‌اند. به این ترتیب خانه روشن و نورانی می‌شده. اما در پی اشتباه یکی از آنها این تعادل به هم خورده و حیوانات زنده‌ی ساکن ساعت هم گرفتار وضعیت ناخوشایندی شده‌اند.
یکی از این حیوانات از همان ابتدا، به‌خاطر موقعیتی که در آن قرار گرفته، از ترس جانش، با لوسی ارتباط برقرار می‌کند و کم‌کم دوست می‌شود. او باور دارد که تینکرها تعادل را می‌توانند به خانه برگردانند. آنها نگهبان‌های جدید خانه‌اند…