گلی به رنگ خورشید

در کتاب «گلی به رنگ خورشید» روباه عاشق گیاهان است و دوست دارد کتاب‌های گیاه‌شناسی را ورق بزند و گیاه جدیدی را به مجموعه‌اش اضافه کند. روزی از روزها او در یکی از کتاب‌های قدیمی اطلاعات کمی درباره‌ی گلی طلایی و بسیار کمیاب می‌خواند. گلی که هیچ عکسی از آن نیست و این‌طور می‌شود که روباه تصمیم می‌گیرد روز بعد به دنبال گل برود. نقشه و ساندویچ و دفترچه و کاپشن ضدآب و بقیه وسایلش را برمی‌دارد و راهی می‌شود. اول صبح همه‌جا ساکت و خلوت است و روباه با دقت گیاهان دور و برش را بررسی می‌کند؛ اما همه را قبلاً دیده است. از صنوبر گرفته تا کاج و افرا. توی راه کنار رودخانه، خرس را می‌بیند و موضوع گل طلایی را با او در میان می‌گذارد. خرس اطلاعاتی درباره‌ی گل ندارد اما می‌داند که موش‌خرما تمام گیاهان کوهستان را می‌شناسد که البته پیدا کردن موش خرما هم کار راحتی نیست. روباه همه‌جا را می‌گردد، زیر تخته‌سنگ‌ها، توی کنده‌ی درخت، توی لانه‌های خاکی اما خبری نیست که نیست. آیا روباه گل‌ها و گیاه‌های دیگری را هم پیدا می‌کند؟ موش‌خرما را چه؟ بالاخره موفق می‌شود او را ببیند و جای گل طلایی را بپرسد؟ آیا پیش رفتن در کوهستان راحت است و به راهنمای دیگری نیاز نیست؟ چه اتفاقات جالبی در انتظار روباه نشسته است؟

بنجامین فلو هنرمند تصویرگر و نویسنده است. او عاشق طبیعت است و به خاطر مستندهای طبیعت وحشی که از کودکی نگاه می‌کرده به حیوانات و گیاهان و دشت‌ها و بخش‌های متفاوت طبیعت علاقه‌مند شده و گاهی با خودش فکر می‌کند سر تا سر دنیا را با عکس‌ها و نقاشی‌ها گیاهان و حیوانات پر کند فقط به این خاطر که ممکن است، بعضی از آنها در آینده وجود نداشته باشند.