توضیحات
کتاب تصویری «من و مامان بزرگ» داستانی واقعگرا دربارهی ارتباط میان نوه و مامانبزرگ مهربانش، مهاجرت و زندگی در سرزمینی تازه و تبعیض نژادی است. داستانی که به تکتک کودکان میگوید: «با وجود تمام ناملایمات دنیا مهربان بمان و اجازه بده لبخند دوباره صورتت را پیدا کند.»
نوه و مامانبزرگ لحظههای خیلی خوبی را با هم میگذرانند. آنها با هم نقاشی میکنند و هیولاهای ترسناک میکشند. دوتایی ناخنهایشان را لاک میزنند و بعد هم کلی شکلک درمیآورند و جستوخیز میکنند. اینجوری هم ناخنهایشان قبل از بیرون رفتن از خانه خشک میشود و هم به دوتاییشان خوش میگذرد. اما بیرون از خانه اوضاع چندان خوب نیست…
مردم به مامانبزرگ چپچپ نگاه میکنند، روی صندلی کناری او نمینشینند و حتی گاه طوری رفتار میکنند که انگار مامانبزرگ نامرئی است! دخترک از این رفتارها خیلی ناراحت میشود، اما مامانبزرگ به روی خودش نمیآورد و باز هم لبخند میزند. شما فکر میکنید آنها چرا این رفتارها را انجام میدهند؟ اصلاً آیا راهی وجود دارد که آدمبزرگها تفاوتها را درک کنند و با مامانبزرگ مهربانتر باشند؟
در پایان کتاب، دربارهی تفاوتهای نژادی، زبانها و لهجههای گوناگون با کودک صحبت کنید و گفتوگو را به این سمت ببرید که اگر او بهجای شخصیتهای کتاب بود، چه راهی برای ارتباط بهتر با مامانبزرگ پیدا میکرد.
هنوز بررسیای ثبت نشده است.