توضیحات
ووندر تا چند روز پیش به معجزه اعتقاد داشت؛ در حقیقت او یک معجزهشناس بود. مادرش گفته بود که تولد ووندر یک معجزه است و پسرک این اتفاق را به عنوان اولین معجزه در دفترچهی سیاهرنگ «دروازهی میراکل» یادداشت کرده بود. اما حالا چه؟ او باورش به معجزه را از دست داده بود؛ آن هم درست پیش از مراسم خاکسپاری خواهرش؛ نوزادی که هیچوقت از بیمارستان به خانه نیامد و در گهوارهای که برایش تهیه کرده بودند، نخوابید. خانهای که تا دیروز پر از نور شادی و امید بود، حالا به یکباره غرق سیاهی و ماتم شده بود!
اما آیا واقعاً هیچ معجزهی دیگری در آن اطراف وجود نداشت؟ شاید شهری که ووندر در آن زندگی میکرد به یک درخت دوروی نیاز داشت؛ درختی خاص که ریشهاش خیلی پایین برود و شاخههایش خیلی بالا بروند. درخت زندگی و مرگ، درختی که دنیاها را به هم وصل کند. آن هم از طرق مختلف و از راههای خیلی خیلی اسرارآمیز.
شاید وقت آن شده که ووندر و دوستانش به دنبال معجزه و درختی برای امیدواری باشند!
نویسندهی رمان «دروازهی میراکل» معتقد است: «هرجا که عشق بزرگی باشد، همیشه معجزه هست.»
این کتاب داستانی دربارهی مرگ و امیدواری است و در سال ۲۰۲۰، برگزیدهی بهترین کتاب آمازون شده است.
هنوز بررسیای ثبت نشده است.