توضیحات
کتاب مصور «گربه ای که ذن یاد می داد» داستانی است دربارهی خودشناسی و تأثیر کمک کردن و مهربانی در رسیدن به آرامش حقیقی. تصاویر رنگی و گاه سیاه و سفید این اثر حتی برای مخاطب بزرگسال هم جذاب و دوستداشتنی است.
«ممکنه اون چیزی که میخوایم، واقعاً همون چیزی نباشه که بهش نیاز داریم؟ و اون چیزی که بهش نیاز داریم هم دقیقاً همون چیزی نباشه که میخوایم؟»
روزی روزگاری گربهای دانا بود که در شهری شلوغ و پرجنبوجوش زندگی میکرد. او دوست داشت از راز جهان هستی آگاه شود و معنای آرامش حقیقی را درک کند و برای رسیدن به این خواسته هم راههای زیادی را امتحان کرده بود. اما همچنان سردرگم بود. دوستش موش صحرایی وقتی از ماجرا باخبر شد، راهحلی پیش پای او گذاشت: «در جنگلی دوردست، کاج کهنسالی وجود دارد که نشستن بر شاخههای آن حکمت و آرامش بیپایانی به ارمغان میآورد.» به این ترتیب بود که سفر پرماجرای گربه آغاز شد؛ سفری که او را با حیوانات جدیدی آشنا کرد! او ابتدا به میمونی برخورد که مضطرب بود و سپس لاکپشتی که از زندگی خسته و بیزار شده بود و… اما در نهایت برخورد او با بچهگربهای بازیگوش همه چیز را تغییر داد! با وجود این اتفاقات، به نظر شما، آیا او میتواند خودش را به درخت کاج کهنسال برساند یا مسیر او برای یافتن آرامش تغییر خواهد کرد؟!
پیش از این کتاب، جیمز نوربری با کتاب «سفر؛ پاندای بزرگ و اژدهای کوچک» به شهرت جهانی رسید.
هنوز بررسیای ثبت نشده است.