قصه های پدربزرگ: کتاب خاطرات
900,000 ریال
اکنون بهار است، همراه با پدربزرگ به جادهای بیانتها گام میگذاریم. دست بزرگش را در دست میگیرم. میگوید: «آنقدر بزرگ شدهای که بتوانی دستهایم را بگیری.»
دست در دست هم کشف میکنیم شکفتن بهار را.
اگر تمام دنیا نیز بهار بود، زادروز پدربزرگ از نو او را میکاشتم تا هرگز پیر نشود.
معرفی صوتی کتاب «قصه های پدربزرگ: کتاب خاطرات» را بشنوید:
4 عدد در انبار
داستان «قصه های پدربزرگ: کتاب خاطرات» ماجرای دوستیها، بازیها و وقتگذرانیهای دوستداشتنی یک نوه با پدربزرگ مهربانش است؛ داستانی تصویری و خیالانگیز دربارهی عشق، محبت، دوست داشتن و البته فقدان و پذیرش مرگ. تصویرگری دلنشین اثر به کودک کمک میکند که مفاهیم عمیق را آسانتر دریافت کند.
دخترک و پدربزرگ عاشق وقت گذراندن با یکدیگر بودند. آن دو دست هم را میگرفتند و در طبیعت قدم میزدنند. در فصل بهار، بین گلهای رنگارنگ راه میرفتند. در فصل تابستان، در حیاط مینشستند و با یکدیگر بازی میکردند. خیلی وقتها، پدربزرگ روی مبل چرمیاش مینشست و قصه میگفت. یک بار هم پدربزرگ ریل مسابقهای دستدوم برای نوهاش خرید. دخترک با خودش فکر کرد هیچ اشکالی ندارد اگر اسباببازیاش دستدوم و تکهتکه است؛ چون آن دو توانستند با کمک یکدیگر ریل را درست کنند، ماشینهای مسابقه را در آن حرکت دهند و با آنها بالا و بالاتر بروند. آنقدر بالا بروند تا دست در دست هم در دل آسمان به پرواز درآیند… دخترک آنقدر پدربزرگش را دوست داشت که حاضر بود همچون ماه دور پدربزرگش بچرخد؛ آنگاه ستارههای دنبالهدار آسمان نشانی از خندههای آن دو میشد… یک روز پدربزرگ دفترچهای برای دخترک درست کرد و به او گفت رؤیاها و آرزوهایش را یک به یک در آن بنویسد و نقاشی کند؛ دفترچهای که برای مدتی فراموش شد تا اینکه یک روز، دیگر خبری از پدربزرگ نبود. اسباببازیها بیاستفاده مانده بودند و مبل چرمی تنها بود. فقط دفترچهی دستساز پدربزرگ بود که دخترک را صدا میکرد…
وزن | 162 گرم |
---|---|
ابعاد | 26 × 21 × 0.2 سانتیمتر |
نویسنده | |
تصویرگر | |
مترجم | |
تعداد صفحه | 32 صفحه |
ناشر | تولیدکننده | |
سال نشر | |
جنس کاغذ | |
نوع جلد | جلد نرم |
نوع کتاب | |
شابک | 9786222521929 |
گروه سنی |
هنوز بررسیای ثبت نشده است.