توضیحات
«رابونیای کیمیاگر» کاری را میکند که منشور شیطانی کیمیاگران ممنوع کرده بود، بیرون آمدن از قصه! رابونیا، توی قصهی خودش معجونهای سمی درست میکند و هیچکس را دوست ندارد اما شنیدن صدای کسی که چیزی را گم کرده، اینقدر کلافهاش میکند که برای ساکت کردن صدا، قصهاش را ترک میکند و با خرگوش کوچکی آشنا میشود که ملوسکاش را گم کرده. رابونیا مجبور است هر کاری که خرگوش کوچک میگوید انجام دهد تا ملوسکی که رابونیا با ورد ظاهرش کرده، همانی شود که خرگوش میخواهد. از بازی کردن، بغل کردن، ناز کردن تا آواز خواندن. مهربانی سراغ رابونیا آمده و حالا رابونیایی که به قصهاش برگشته برای خودش یک ملوسک دارد!
هنوز بررسیای ثبت نشده است.