توضیحات
«آواره بی خورشید»، روایت مهاجرت و کوچ از کشوری به کشور دیگر بر اثر جنگ و ناامنی است. سالها است که مردم افغانستان درگیر جنگی فرسایشی هستند، چه با نیروهای متجاوز و چه با نیروهای واپسگرای داخلی مانند طالبان. دورهای از زندگی در افغانستان با تسلط طالبان همراه شد. دورهای سخت که مردم افغانستان بسیاری از چیزهایی که داشتند، از جمله میراث فرهنگی کهنشان مانند پیکرههای عظیم بودا در بامیان را از دست دادند. در دورهای که طالبان کم کم میرفتند بخشهای اصلی افغانستان را در اختیار بگیرند، به منطقه بامیان رسیدند. داستان «آواره بی خورشید»، در چهار نقطه در جریان است، بامیان در روزگاری که طالبان روستا به روستا پیش میرفتند، در کابل، که دیگر آن را در اختیار گرفته بودند و در حومههای تهران و شهریار، و ورامین که مهاجران افغان به کارگری در زمینهای کشاورزی یا کارهای دیگر میپردازند. و البته مکان آخری که این داستان در آن بسته میشود، اردوگاه پناهندگان افغان در نزدیکی مرز خراسان و هرات است.
دو آواره افغان ـ «بومان» پسرکی یازده ساله و «محمد سرور» معلم ـ در اردوگاهی در ایران با یکدیگر آشنا میشوند. محمد سرور، همه زندگیاش، کتابهایش، زنش و تنها دخترش را در کابل از دست داده و خود به جرم معلمی و نویسندگی مورد شکنجه طالبان قرار گرفته است. اما او با دیدن بومان خردسال تصمیم میگیرد دوباره قلم به دست بگیرد و داستان بومان را به رشته تحریر درآورد…
هنوز بررسیای ثبت نشده است.