توضیحات
رمان مصور «چشمک» داستانی دربارهی بیماری نادر پسری نوجوان است. نویسنده با بهرهگیری از زبانی طنز دلنگرانیهای این نوجوان و دشواریهای مسیر درمان بیماری مرگبارش را برای مخاطب بازگو میکند. مطالعهی این کتاب برای کودکان و نوجوانان درگیر سرطان و اطرافیان آنها بسیار امیدبخش خواهد بود.
همهی بچهها دوست دارند دوتا چشم داشته باشند. همهی آنها دوست دارند سالم و سرحال باشند و وقتشان را در خانه و مدرسه و پیش دوستانشان بگذرانند. همهی آنها دوست دارند عادی باشند و موهای روی سرشان سر جای خودشان بمانند! راس هم دقیقاً همینها را دوست داشت. دلش میخواست سرطان نمیگرفت و چند روز یک بار وقتش را توی بیمارستان با دستگاههای عجبیوغریب درمانی نمیگذراند. دلش میخواست بچههای مدرسه او را با انگشت به هم نشان نمیدادند و اینکه مدام با خودش فکر نمیکرد چقدر ظاهرش چندشآور و حالبههمزن شده است. دلش میخواست با بهترین و جذابترین دختر کلاس دوست میشد و در گروه موسیقی ساز میزد… اما حالا همه چیز تغییر کرده است. او به نوع نادری از بیماری سرطان مبتلا شده و یکی از چشمهایش را از دست داده است. موهای سرش مدام میریزند و باید کلاهی مسخره روی سرش بگذارد. تازه اینها در برابر مشکل اصلی هیچی نیستند: احتمالاً دکترها مجبور بشوند چشم دیگرش را هم… حالا شما بگویید با وجود همهی اینها چطور میشود عادی بود؟ یا به این سؤال جواب دهید: با این شرایط و اوضاع، اصلاً لازم است که آدمیزاد عادی باشد؟
رمان «چشمک» پر است از شوخی، دوستی و داستانهای مصور خُفخوکی، که داستان جان سالم به در بردن یک «چشمک» را بازگو میکند.
هنوز بررسیای ثبت نشده است.