توضیحات
در زمین بازی، هر روز بچهها با تاپ و سرسره بازی میکردند، تا یک روز که جونا کوچولو تصمیم گرفت فرمانروای زمین بازی شود. او لباس فرمانروایان را تنش کرد. بعد هم یک تاج پادشاهی گذاشت روی سرش و از همه قول درستوحسابی گرفت که پادشاهی او را قبول کنند. البته او پادشاه بسیار قدرتمندی بود؛ طوری که به درختها هم دستور میداد از سر راهش کنار بروند! اما خوب آنها نمیرفتند! و البته بسیار بخشنده و عادل هم بود؛ طوری که یک دانه بیسکویت را بین هفتتا از بچهها تقسیم کرد! و خب، تمام بچهها از این وضعیت راضی بودند، بهجز لِنوکس کوچولو. چون او هم دوست داشت ملکهی زمین بازی بشود! وای… انگار ماجرای این «فرمانروایان زمین بازی» تمامی ندارد!
داستان «فرمانروایان زمین بازی» داستان جنگ قدرت بین بچههاست؛ چیزی که تمام پدر و مادرها در لحظات گوناگون آن را به چشم دیدهاند. ژوزف کیوفلر، نویسنده و تصویرگری خوشذوق است. او در داستانش تمایل کودکان به مالکیت اشیا را به رسمیت میشناسد، اما در کنار آن، در بطن ماجرا، عواقب چنین خواستهای را هم برای کودک تشریح میکند و در نهایت اجازه میدهد او خود بهترین راهحل را برای رفع مشکلات بیابد.
هنوز بررسیای ثبت نشده است.