توضیحات
اُوِن مَکفی یک عالمه حرف برای گفتن دارد. برای همین هیچوقتِ هیچوقت ساکت نیست. حتی سر کلاس وقتی معلمش توضیح میدهد که برای درست کردن کاردستی باید چه کاری انجام دهد، اُوِن مَکفی مشغول حرف زدن با بقیهی بچههاست؛ اینطوری میشود که نهتنها کاردستی تیم خودش را منفجر میکند، پل چوبیای را هم که بچههای میز کناری ساختهاند، از بین میبرد! پس آقای معلم حق دارد که به او بگوید: «لطفا ساکت اونمکفی!» تازه او موقع کتابخوانی خانم مربی هم ساکت نیست و حرص همه را حسابی درآورده است. واقعاً که اُوِن مَکفی شورش را درآوردهای!
نه خیر… مثل اینکه پسرک ما نمیخواهد گوش دادن را یاد بگیرد… شاید بهترین راه این باشد که یک روز صبح اُوِن مَکفی از خواب بیدار شود و اصلاً اصلاً صدایش درنیاید. وااای… در این صورت، پسرک پرچانهی ما باید چه کار کند؟!
دکتر میشل بوربا دربارهی کتاب «لطفا ساکت اونمکفی!» میگوید: «این داستان لذتبخش، زیبایی و فایدههای توجه کردن و گوش دادن همدلانه به دیگران را نشان میدهد؛ چیزی که قطعاً در این دنیای پرهیاهو بیشتر به آن نیاز داریم.»
همانطور که اپیکتتوس (فیلسوف یونانی) میگوید: «ما دو تا گوش داریم و یک دهان؛ پس دو برابر حرف زدن میتوانیم گوش بدهیم!»
هنوز بررسیای ثبت نشده است.