







جنگی که نجاتم داد
2,590,000 ریال
بخشی از کتاب «جنگی که نجاتم داد»:
جمعه، صبح خیلی زود، کفشهای مام را دزدیدم.
مجبور بودم. تنها کفشهایی بود که توی خانه داشتیم. البته بهجز کفشهای قدیمی جیمی که حتی برای پای معیوبم هم کوچک بودند. کفشهای مام خیلی برایم بزرگ بود، اما جلویشان را با کاغذ پر کردم. دور پای مشکلدارم را پارچهای پیچیدم. بند کفشها را محکم بستم. کفشها حس عجیبی میدادند. اما حدس میزدم در پایم بمانند.
جیمی بهتزده نگاهم میکرد. آرام گفتم: «مجبورم بپوشم وگرنه مردم پام رو میبینن».
3 عدد در انبار
لینک کوتاهلینک کوتاه کپی شد
https://hodhod.com/?p=21356
بهار –
این کتابو دارم عااااالیه ولی فک کنم یه جلد دیگم داره که دنبالشم بگیرم ولی پیدا نمیکنم
editor57 –
جنگی که بلاخره نجاتم داد رو ما داریم تو سایت تشریف ببرید همون جا سفارش بدید