شبی که بابا رفت زندان
290,000 ریال
یکبار که رفتیم ملاقات بابا گفت: «پیکاسو! من همهچیز را خراب کردم و برای شما دردسر درست کردم. معذرت میخواهم. امیدوارم شما من را ببخشید.»
اصلا نمیدانستم چه جوابی به بابا بدهم. فقط سرم را تکان میدادم.
20 عدد در انبار
شبی که بابا رفت زندان، همه ما خیلی ترسیده بودیم، من، خواهر و برادرم. مامور پلیس گفت: «بابا قانون را رعایت نکرده است». برادر و خواهرم زدند زیر گریه.
این کتاب از زبان کودکی روایت میشود که شبی، مأموران پلیس پدرش را دستگیر میکنند درحالی که تمام همسایهها به آنها زل زدهاند و تماشایشان میکنند.
آیا همه شدت نگرانی و اندوه او و خانوادهاش را درک خواهند کرد؟ چگونه باید با این وضعیت کنار بیایند؟
در صفحههای نخست داستان، اندوه بزرگ کودکانهای احساس میشود که همدردی مخاطب را برمیانگیزد. اما با ورق زدن آن گویا از شدت این اندوه کاسته میشود و درک چگونگی کنار آمدن با این وضعیت، فضای تاریک غمانگیز داستان را دگرگون میکند.
همه کودکان باید این داستان را بخوانند نه فقط آنهایی دچار این مسئله هستند چرا که همدردی و درک این اندوه کودکانه بسیار مهم و ضروری است.
در این داستان، برای کودک مهم نیست پدر چه جرمی مرتکب شده، او پدرش را در هر شرایطی دوست دارد و به مرور زمان درک میکند که قانونشکنی عواقبی دارد. اندوه و کلافگی و عصبانیت در این شرایط طبیعی است اما باید آموخت که چگونه با هر مشکلی کنار آمد.
وزن | 106 گرم |
---|---|
ابعاد | 23.5 × 23.5 × 0.2 سانتیمتر |
نویسنده | |
تصویرگر | |
مترجم | |
تعداد صفحه | 24 صفحه |
سال نشر | |
ناشر | تولیدکننده | |
جنس کاغذ | |
نوع جلد | جلد نرم |
شابک | 9786004776080 |
گروه سنی |
هنوز بررسیای ثبت نشده است.