آساره و ماغ ماه

500,000 ریال

با نگرانی اطراف را نگاه کردم. گوزن ایستاده بود روی خرابه‌های معبد قدیمی و ماه دوباره پشت سرش بود. دایه می‌گفت بیشتر توی شب‌های مهتاب صدایش را شنیده‌اند. حتماً برای همین هم بود که بهش می‌گفتند ماغ‌ماه. از تپه پایین آمدم و به طرف معبد رفتم. قدیمی بود؛ در کتاب تاریخ‌مان هم در موردش نوشته بود…

 

معرفی صوتی کتاب «آساره و ماغ ماه» را بشنوید:

 

پخش‌کننده صوت

3 عدد در انبار

- +

3 عدد در انبار