توضیحات
بعضی از خانوادهها سگ نگه میدارند، گربه یا پرنده، اما خانوادهی من مار دارند. چون عاشقش هستند! برای همین وقتی به آنها گفتم: «من اصلاً و ابداً از «مارها خوشم نمیآید!» همه یکصدا گفتند: «چرا؟»
برای لحظهای چشمانتان را ببندید و خانهای را تصور کنید که همهی اعضای خانواده روی مبل بزرگ وسط پذیرایی نشستهاند و هرکدام ماری توی بغل یا پیچیده دور دستها و بازوانشان دارند. از فکر همچین چیزی چشمانتان برقی برقی میشود یا مثل دخترک داستان «از مارها خوشم نمیآید» زهرهتان میترکد؟ شاید نویسنده و تصویرگر این داستان، فراتر از دختر کوچولوی داستان، به کلی بچهی کوچولوی دیگر هم فکر کردهاند که از مارها بدشان میآید یا از آنها میترسند. برای همین هم تندی دست به کار شدهاند تا کتابی دوستداشتنی برایشان بنویسد. کسی چه میداند شاید پس از خواندن این داستان، کوچولوی شما هم با خوشحالی دستهایش را به هم کوبید و گفت: «من از مارها خوشم میآد!»
داستان تصویری و جذاب «از مارها خوشم نمیآید» روایتی داستانی دربارهی یک خانوادهی ماردوست است! هریک از اعضای خانواده اطلاعات دقیقی را دربارهی مارها به دختر کوچولو میدهد تا علاقهی او را به این خزندگان بیشتر کند. در برخی صفحات نیز اطلاعات علمی مستقیمی به کودکان داده میشود.
نیکولا دیویس به دلیل علاقهی خاصی که به پستانداران دریایی داشت، دورهی جانورشناسی گذراند. اما او به خزندگان بهخصوص مارها هم علاقه داشت. نیکولا در کودکی اجازه نداشت در خانه مار نگه دارد. اما بعدها در لذت نگهداری مار ذرت و مار موشخوار خانگی دخترش سهیم شد. او در سفرهایش به دور دنیا با مارهای مختلفی برخورد کرده است.
لوچیانو لوزانو در شهر بارسلونای اسپانیا زندگی میکند و تصویرگریهایش بهطور منظم در مجلات و کتابهای مختلف چاپ میشوند. او دربارهی کتاب «از مارها خوشم نمیآید» میگوید: «از تصویرگری این خانواده و مارهای خانگیشان بسیار لذت بردم. من آنقدر تصویرشان را کشیدم که مرا به خنده انداختند و گاهی حتی آنها هم به من لبخند زدند. امیدوارم آنها به شما هم لبخند بزنند.»
هنوز بررسیای ثبت نشده است.