یکی بود یکی نبود، در کشور خرگوش ها خرگوشی زندگی می کرد که نه شاه بود که بهترین خوراک ها را بخورد، نه جادوگر که با کارهای عجیب و غریب روزگار بهتری را سپری کند.
نخودی در گردونکی زندگی میکرد که خوردن یکبار آش و بزرگ شدن شکم کسی مانند او همهی قانونهای این گردونک را به هم میریخت زیرا جا برای خوابیدن کم میآمد. شاه گردونک هندوانه برای این سرکشی ، دستور داد نخودی را به ناکجاآباد بفرستند که از شانس خوش نخودی این ناکجاآباد زمین شد. نخودی سازوکارهای زندگی در زمین را نمیداند و بیست ویک داستانک بعدی همه برآیندی از کوششهای او برای همزیستی با زمینیان است.