دوست یه گربه دارم دمش درازه خیلی قشنگه گربه ی نازه ! بازی می کنم با اون، همیشه هیچ وقت از بازی خسته نمی شه من براش می شم یه موش کوچک بهش نگفتم که هست عروسک! جعفر ابراهیمی منبع: وبلاگ کتابک
دوست یه گربه دارم دمش درازه خیلی قشنگه گربه ی نازه ! بازی می کنم با اون، همیشه هیچ وقت از بازی خسته نمی شه من براش می شم یه موش کوچک بهش نگفتم که هست عروسک! جعفر ابراهیمی منبع: وبلاگ کتابک
بابابزرگ بابابزرگ خوب من خیلی زیاد، کتاب داره یه میز داره، یه صندلی یه دونه تخت خواب داره بابابزرگم همیشه قصه می خونه از کتاب وقتی که خیلی خسته شد تو رختخواب میره به خواب بابابزرگ خوب من مهربونه، مهربونه هر روز منو بوس میکنه بعدش برام شعر میخونه! جعفر ابراهیمی منبع: وبلاگ کتابک
سبز من رنگ سبزم برگ درختم گاهی لباسم بر بند رختم من سبز هستم رنگ بهارم هم پیش گلها هم پیش خارم من رنگ گوجه رنگ خیارم من رنگ برگم رنگ بهارم جعفر ابراهیمی
شعر دریا داریم می ریم به دریا من و مامان و بابا قلاب ماهی دارم گذاشتمش کنارم می خوام بگیرم از آب ماهی رو با قلاب دریا از این جا پیداست بابام می گه: « چه زیباست! » تو راه، کمی خوابم برد ماشین بابا سر خورد نه دریا بود، نه آب بود اینا همش […]
بابام داره یه جارو اندازهٔ یه پارو لباس رنگی داره کفش قشنگی داره جارو، تو دست بابا می گرده کوچهها را تمیز می شه خیابون با جاروی بابا جون جعفر ابراهیمی
من رنگ سبزم برگ درختم گاهی لباسم… بر بند رختم من سبز هستم رنگ بهارم هم پیش گلها هم پیش خارم من رنگ گوجه رنگ خیارم من رنگ برگم رنگ بهارم جعفر ابراهیمی
یه گربه دارم دمش درازه خیلی قشنگه گربهٔ نازه! بازی میکنم با اون، همیشه هیچ وقت از بازی خسته نمی شه من براش میشم یه موش کوچک بهش نگفتم که هست عروسک! جعفر ابراهیمی تصویرگر:Jennifer A. Bell
رو برگ شاخهٔ گل شاپرکی نشسته نشسته زیر آفتاب دو تا بال هاشو بسته بالهای رنگارنگش رو برگ گل، قشنگه انگار که روی بال هاش هزار هزار تا رنگه سفید و سبز و آبی بنفش و قرمز و زرذ تا دست زدم به بالش شاپرکه فرار کرد صداش زدم نیومد پر زد و زود هوا […]
چکمه ام را ببین چکمه ای سبز رنگ چکمه در پای من هست خوب و قشنگ در زمستان، به پا می کنم چکمه را پای من راحت است توی این چکمه ها روز، با چکمه ها می روم توی آب شب که شد، می روند چکمه هایم به خواب جعفر ابراهیمی
ماشین ما کهنه شده وقتی می ره، دود می کنه هوای خوب کوچه رو این جوری نابود می کنه ماشین ما نمی تونه چرخاشو خوب بچرخونه ماشین ما مریض شده باید بره مریضخونه باباجونم، تو رو خدا کم ماشینت رو خسته کن پیر شده بیچاره دیگه پس اونو بازنشسته کن!جعفر ابراهیمی از کتاب الک دولک […]
بارون میاد: جر و جر و جر رو شیشه ها و پشت در بارون میاد: دام و دام و دام می ریزه روی پشت بام بارون میاد : تن و تن و تن سر می خوره رو چتر من بارون میاد : نم و نم و نم شعرهای بارون می خونم بارون میاد ریز و […]
بابابزرگ خوب من خیلی زیاد، کتاب داره یه میز داره، یه صندلی یه دونه تخت خواب داره بابابزرگم همیشه قصه می خونه از کتاب وقتی که خیلی خسته شد تو رخت خواب میره به خواب بابابزرگ خوب من مهربونه، مهربونه هر روز منو بوس می کنه بعدش برام شعر می خونه! جعفر ابراهیمی