توضیحات
داستان «بیژن و منیژه» از شاهنامهٔ فردوسی است که فرهاد حسنزاده آن را با زبانی ساده برای نوجوانان در قالب رمان، بازآفرینی کرده است. وقتی بیژن، پهلوان جوان ایرانی به جنگ با گرازها میرود تا آنها را به بند بکشد، سرنوشت او را به بند عشق منیژه، دختر افراسیاب تورانی گرفتار میکند و ماجرای عشق دو دلداده آغاز میشود. عشق میان برف و آفتاب
بخشی از کتاب:
«بوی چوب سوخته همهجا پیچیده بود. همهجا، تمام دشت، حتی چاهی که بیژن در آن زندانی بود. بیژن عطر شاخههای شعلهور را حس میکرد. مثل نابینایی که چشمِ دیدن ندارد، دنیایش را با صداها و بوها معنا میبخشید. نمیدانست این آتش، روزگار تاریکش را روشن میکند یا نه؟ نمیدانست تا پیش از سپیدهدم دلدارش را در بر خواهد گرفت یا نه؟ هوا را با نفسی بلند به سینه داد. چاه از صدای آهش پُر شد. دلش برای زمینی که شب را در آغوش کشیده بود، تنگ شد. برای منیژه که ایستاده بود لبهٔ چاه و خیره بود به آتش»
هنوز بررسیای ثبت نشده است.