یک قطره امید

داستان «یک قطره امید» داستان جمعی از همکلاسی‌ها با خلق‌وخو‌ها و وضعیت خانوادگی متفاوت است که در پی ماجراهایی به مرور به هم نزدیک می‌شوند و کنار هم بزرگ می‌شوند و ماجراهای متفاوتی را از سر می‌گذرانند. پسری ثروتمند به نام ارنست، پسری به نام وینستون که از هندوستان مهاجرت کرده و تنهاست، پسری به نام رایان که دوست دارد به همه کمک کند و پسری به نام تامی بریکز که خانواده‌اش خلافکارند و همه از او هم انتظار خلاف دارند.

ماجرا از جایی شروع می‌شود که پدربزرگ ارنست پیش از مرگ به او سفارش مهمی می‌کند: اتاق زیرشیروانی را جمع‌وجور کن و وسایل را به دست کسانی برسان که لازمشان دارند. حالا ارنست مانده و وسایلی که نمی‌داند باید به چه کسانی تحویلشان بدهد. اما کم‌کم راه‌هایی مقابلش باز می‌شوند.

او خیلی اتفاقی می‌بیند که تامی بریکز برای وینستون شاخ‌وشانه می‌کشد. با دیدن این صحنه نمی‌تواند ساکت باشد و از تامی می‌خواهد تا دست از سر وینستون بردارد. از سوی دیگر رایان شاهد درگیری لفظی ارنست و تامی است. پدر رایان برای پدر ارنست کار می‌کند و برای همین رایان یکباره از جا می‌پرد و به جانبداری از ارنست دهان به دهان تامی می‌گذارد. سر بزنگاه یکی از معلم‌های مدرسه سر می‌رسد و تامی دعوا را به بعد از مدرسه موکول می‌کند.

بعد از مدرسه ارنست قصد دارد مسئولیت برخوردش را خودش بپذیرد و نزد تامی برود. اما رایان دستش را می‌کشد و سمت میانبری در دل منطقه‌ی حفاظت‌شده‌ی آن محدوده می‌برد. در آنجا به شکل اتفاقی داخل چاهی می‌شوند که سرش جای دیگری است. جایی که بچه‌ها در آن آرزوهایشان را می‌گویند و ارنست و رایان این آرزوهای رازآمیز را می‌شنوند و این‌طور می‌شود که ارنست اولین وسیله‌‌ی موروثی پدربزرگ را به دست کسی که لازمش دارد، می‌رساند و …

کیت کالابریس نویسنده‌ی کتاب در رشته‌ی نویسندگی خلاق تحصیل کرده است و کار تحلیل فیلمنامه نیز انجام می‌دهد.