توضیحات
داستان تصویری و طنزآمیز «اژدها کوچولو و شوالیه ی ریزه میزه» ماجرای جنگ و جدال دشمنان دیرین، کمک کردن و در نهایت، صلح و دوستی است.
از همان قدیمندیمها بین شوالیهها و اژدهایان جنگ و دعوا بود. اصلاً مامان و بابااژدهاها بچهاژدهای کوچولویشان را طوری تربیت میکردند که برود و برای خودش یک شوالیهی ریزهمیزه شکار کند! حتماً اگر چنین چیزی به گوش شما میخورد، با خودتان میگفتید: «وای خدای من، چقدر ترسناک!» اما جیمز، شوالیهی ریزهمیزهی داستان ما، اصلاً با ترس میانهای نداشت. خوب، البته راستش را بخواهید دلیل نترس بودنش در این بود که شوالیهی ما تا به حال اصلاً یک اژدهای واقعی را از نزدیک ندیده بود!
آن روز جیمز کنار رودخانه نشسته بود که ناگهان صدای تالاپ بلندی شنید. فکر کرد یک اردک توی رودخانه سقوط کرده است! تندی از جایش بلند شد و رفت که به او کمک کند! اما اژدهای کوچولو تا پسربچه را دید، چشمهایش برق زد. آمد دستش را دراز کند و او را بگیرد که دوباره تالاپی توی آب افتاد؛ آخر موقع سقوط زخمی شده بود. تازه آتش توی گلویش هم دیگر خوب کار نمیکرد و وقتی زور میزد از توی گلویش صدای قورقور درمیآمد! جیمز که دلش حسابی به حال اردک عجیبوغریب سوخته بود، تصمیم گرفت به او کمک کند. اما اینطوری که قبول نیست! پس ماجرای شکار شوالیهی ریزهمیزه و جنگوجدالها چه میشود؟
نگران نباشید! با خواندن کتاب «اژدها کوچولو و شوالیه ی ریزه میزه» میتوانید جواب این سؤال را پیدا کنید!
هنوز بررسیای ثبت نشده است.