دره ی آسیاب

850,000 ریال

شب‌ها، وقتی ماه بالا می‌آمد، دستگاه‌ها، دهکده و مردمانش را به خواب می‌بردند. آنا تنها کسی بود که بیدار می‌ماند. اما یک شب آنا روی آسیاب بادی که حالا به خواب رفته بود، موجود عجیب‌و‌غریبی دید، یک مرد پرنده. آنا از او پرسید: «اینجا چه می‌کنی؟»

مرد پرنده پاسخ داد: «می‌خواهم پرواز کنم، با ابرها برقصم و دنیا را از آن بالا ببینم…»

6 عدد در انبار

- +

6 عدد در انبار