یک روز جادویی!

دخترک همراه مادرش به کلبه‌ی چوبی میان جنگل آمده‌ است. هوا بارانی و سرد است و پدر هم همراه آن دو نیست. کاش امروز «یک روز جادویی» بود و همه چیز طور دیگری اتفاق می‌افتاد. اما اوضاع کسل‌کننده است و دخترک هم حوصله‌اش سر رفته است. برای همین تبلتش را برداشته و مثل همیشه، با فشار دادن یک دکمه‌ آدم‌مریخی‌ها را از بین می‌برد. البته تا وقتی‌که صدای مامان بلند می‌شود که چرا باز هیچ کاری نمی‌کنی. دخترک با بارانی و تبلتش از خانه بیرون می‌زند، از روی سنگ‌های براق توی رودخانه، که مثل کله‌ی مریخی‌ها گردند، می‌پرد. اما ناگهان تبلت عزیزش از دستش می‌افتد توی رودخانه! حالا دخترک بدون تبلت چه کار کند؟ او احساس می‌کند، نهالی کوچکی است که بیرون از خانه، وسط طوفان گیر افتاده است. ولی اتفاقاتی در پیش است. او ناگهان احساس می‌کند که در آن نزدیکی چیزی وجود دارد. دخترک متوجه می‌شود که کم‌کم همه چیز در حال تغییر است! بله «یک روز جادویی که قرار بود هیچ کاری نکنم!» تازه دارد شروع می‌شود!

کتاب «یک روز جادویی» درباره‌ی کنار گذاشتن وسایل الکترونیک و بازگشتن کودکان به طبیعت است. این کتاب جوایز زیر را از آن خود کرده است:

• مدال طلای هنر اصیل از انجمن تصویرگران نیویورک
• جایزه‌ی لندرنو ۲۰۱۷ برای بهترین کتاب تصویری