هولپل تولپل، دوست پرزور من

همین که مادر اِفی برای خرید کردن از در بیرون می‌رود، ترس‌ یواشکی از گوشه‌وکنار خانه سرک می‌کشد. اِفی کتابش را برمی‌دارد و زیر میز پنهان می‌شود که ناگهان چشمش می‌افتد به پُرزورترین خرس دنیا توی کتاب. برای همین هم به او می‌گوید: «هولپل تولپل، دوست پُرزور من» می‌شوی؟

شخصیت هولپل تولپل در کتاب «هولپل تولپل، دوست پرزور من» از توی کتاب بیرون می‌آید و دست به دست اِفی می‌دهد تا دوتایی بروند سراغ هر آن چیزی که اِفی را می‌ترساند. اما چه چیزهایی اِفی را می‌ترسانند؟ از خانم غُرغُروی همسایه گرفته تا رد شدن از خیابان یا حتی فکر کردن به نبودن مادر و هزارتا چیز دیگر، همه اِفی را وحشت‌زده می‌کنند. حالا خرسی قهوه‌ای و بزرگ را تصور کنید که دخترکی ریزه‌میزه روی دوشش نشسته و دوتایی دارند از عرض خیابان رد می‌شوند. می‌بینید حضور هولپل تولپل سبب شده که اِفی با همه‌ی ترس‌هایش روبه‌رو شود و دست آخر هم ببیند این ترس‌ها چندان هم ترسناک نیستند.

حاصل تلاشِ هرمان مُرس نویسنده و یوزف ویلکُن تصویرگر خلق اثری است که کمک می‌کند کودک خودش را تنها نبیند، شرم را کنار بگذارد و ترس‌هایش را بی‌واهمه بیان کند.