چی چیو سور

کتاب تصویری «چی چیو سور» داستانی درباره‌ی دایناسور کوچولویی است که احساس تنهایی می‌کند. اما با تلاش و شجاعت تصمیم می‌گیرد مامانش را پیدا کند و بالاخره عشق را تجربه می‌کند.

در سال‌های خیلی خیلی دور، در اعماق مرداب‌ها و توی گل‌ولای و لجن، یک تخم کوچولو موچولو بود. یک تخم که برای خودش تَق و توق و تَتَق صدا می‌کرد. یعنی، چه اتفاقی در حال رخ دادن بود؟ تخم کوچولو باز هم سروصدا کرد: تَق و توق و تَتَق و یک پا از آن بیرون آمد. اما آیا سروصدا متوقف شد؟ نه خیر! باز هم تَق و توق و تَتَق… و این‌بار پوسته‌ی تخم دوتا شد. آن‌وقت بود که یک موجود کوچولوی بامزه تلپی از توی تخم افتاد بیرون! اما او چرا تنها بود؟ اصلاً مامان و بابایش کجا بودند؟ او کی بود؟ او چی بود؟ کسی چه می‌داند! شاید… شاید او یک چی‌چیوسور باشد!

هرچه بیشتر گذشت چی‌چیوسور بیشتر فهمید که چقدررر تنهاست. برای همین شروع کرد به این‌طرف و آن‌طرف رفتن. بعد یک‌دفعه‌ای در میان درختان بلند، چشمش به یک دایناسور سبز خیلی بزرگ افتاد. آیا او مامان چی‌چیوسور بود؟ اما وقتی این سؤال را از دایناسور بزرگ پرسید، او اصلاً خوشش نیامد. چی‌چیوسور کوچولو هم حسابی پکر شد…

همان موقع، سایه‌ی ‌دایناسوری گنده بالای سرش پیدا شد. اما اگر این دایناسور هم مامانش نباشد، چه؟ آن‌وقت چی‌چیوسور باید چه‌کار کند؟