وینی‌پو

«وینی پو» مجموعه‌ی ده داستان کوتاه درباره‌ی روزمرگی و شیطنت‌های وینی‌پو است.

ما با وینی پو و زنبورها آشنا می‌شویم و قصه شروع می‌شود: وینی‌ پو با دیدن کندوی عسل زنبورها سر از پا نمی‌شناسد و دوست دارد هر طور شده به آن دست پیدا کند. اول آهسته آهسته و شاخه به شاخه از درخت بالا می‌رود. اما نتیجه نمی‌گیرد. شاخه می‌شکند و تالاپپپ… وینی پو پخش زمین می‌شود. اما وینی‌ پو دست‌بردار نیست. برای رسیدن به عسل از یک بادکنک و دوستش کریستوفر رابین کمک می‌گیرد. به نظر شما وینی‌ پو بالاخره به عسل می‌رسد؟

پو به دیدن دوستش می‌رود و گیر می‌افتد: وینی پو با آقاخرگوشه دوست صمیمی است. برای همین به خانه‌اش می‌رود و احوالش را جویا می‌شود. آقا خرگوشه او را به داخل دعوت می‌کند. ورودی خانه کمی کوچک است اما وینی‌ پو با تلاش بالاخره وارد می‌شود. توی خانه کنار آقا خرگوشه می‌نشیند. با همدیگر گل می‌گویند و گل می‌شنوند و نان و عسل خوشمزه می‌خورند. وقت رفتن، وینی‌ پو حسابی تپل شده. این‌قدر که دیگر از ورودی رد نمی‌شود. حالا باید چه کار کند؟

پو و پیگلت به شکار می‌روند و نزدیک است…: پو و دوستش پیگلت به شکار رفته‌اند. وینی پو توی جنگل ردپایی می‌بیند… وقتی کمی آن را دنبال می‌کند متوجه می‌شود رد پای چند نفر روی زمین است. پیگلت کمی ترسیده. نکند این ردپاها برای هیولاهای خطرناکی باشد؟

ایور دمش را گم می‌کند و وینی آن را برایش پیدا می‌کند: الاغ خاکستری، کز کرده و یک جا نشسته و حال و حوصله ندارد. وینی‌پو او را می‌بیند و دورش چرخی می‌زند و دلیل بی‌حوصلگی‌اش را پیدا می‌کند. الاغ خاکستری دمش را گم کرده! وینی‌پو دوست دارد کمکش کند! حالا باید چطور دم او را پیدا کند؟

در کتاب باز هم وینی پو می‌توانید ده داستان کوتاه دیگر درباره‌ی وینی‌پو و دوستانش بخوانید.

اِی. اِی. میلن یا آلن الکساندر میلن (۱۸۸۲-۱۹۵۶) نویسنده بریتانیایی‌ است که برای مجموعه داستان‌های وینی‌پو و شعرهایش به شهرت فراوانی دست یافته بود. کریستوفر رابین میلن، فرزند او، یکی از شخصیت‌های اصلی داستان‌هایش است. کریستوفر رابین در کودکی همراه پدر به باغ وحش لندن می‌رفت و در آنجا با توله خرس سیاه معروف باغ وحش آشنا شد. توله خرسی که در زمان جنگ جهانی اول در کانادا زندگی می‌کرد و شکارچی‌ای مادرش را شکار کرده بود. ستوان کولبورن توله خرس را می‌بیند و از شکارچی می‌خرد و به لندن می‌آورد. توله خرس به یکی از جاذبه‌های باغ وحش تبدیل می‌شود. کریستوفر رابین هم عاشقش می‌شود وهمین موضوع منبع الهام پدر نویسنده‌اش می‌شود!