هیزم‌شکن فقیر و کبوتر

هیزم‌شکن فقیر و کبوتر حکایتی است خواندنی از طمع بی‌پایان انسان.

روزی روزگاری، هیزم‌شکنی فقیر برای قطع درختان راهی جنگل می‌شود. پس از مدتی که گرسنه می‌شود، تصمیم می‌گیرد پرنده‌ای از روی درخت شکار کند، اما، کبوتران به‌سرعت پرواز می‌کنند و دور می‌شوند. مدتی نمی‌گذرد که یکی از کبوتران بازمی‌گردد و روی اسلحه‌ی هیزم‌شکن می‌نشیند. کبوتر، از او می‌خواهد هیچ‌گاه پرنده‌ای شکار نکند و در مقابل قول می‌دهد آرزوهای هیز‌م‌شکن را برآورده کند.هیزم‌شکن، می‌پذیرد و آرزوی خانه‌ای بهتر و ثروتی بیش‌تر می‌کند.

هنگامی‌که او، از جنگل بازمی‌گردد، خانه‌ای دارد بزرگ و همسری خشنود. اما، خشنودی هیزم‌شکن دوام چندانی ندارد. روز‌به‌روز، خواسته‌های‌اش بیش‌تر و بیش‌تر می‌شود
حس خشنودی و رضایت از زندگی با چه میزان ثروت و پول دست‌یافتنی است؟ چگونه با وجود آرزوهای بی‌پایان انسان که در هیچ نقطه‌ای توقف نخواهد داشت، می‌توان احساس سعادت و خوش‌بختی کرد؟
اثر دیگر ماکس فلت هاوس، به نام «آقا کوچولو خوش بختی را پیدا می‌کند»، از زاویه‌ی دیگر به موضوع خوش‌بختی و نحوه‌ی دست‌یابی به آن می‌پردازد. این دو داستان در کنار هم تعریف کامل و جامعی از خوش‌بختی را به مخاطب کودک ارائه می‌دهد.

حق ترجمه این کتاب از سوی مترجم به برنامه «با من بخوان» اهدا شده است.

انتشارات موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان حق ترجمه و چاپ این کتاب رابه فارسی و در ایران از ناشر اصلی خریداری کرده است. حق چاپ و نشر کتاب به طور انحصاری برای موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان محفوظ است.