


قطاری که ایستگاه نداشت
1,240,000 ریال
خیلی وقت بود که اهالی روستا آن خانهی قدیمی را فراموش کرده بودند. آن روز هم معلوم نبود چرا مُنورخانم با الاغ سیاهش به روستا آمده. یعنی اتفاق پیشبینینشدهای افتاده بود؟ برای دیدوبازدید که نیامده بود. انگار آمده بود که توی خانهی بهجامانده از پدربزرگش بماند…
8 عدد در انبار
رمان «قطاری که ایستگاه نداشت» داستانی دربارهی همکاری و همدلی آدمها با یکدیگر که دست آخر، تمام مرزها را از میان برمیدارد و هر غیرممکنی را ممکن میسازد.
در روستایی با یک معدن متروک، مردم کار چندانی برای انجام دادن نداشتند؛ البته بهجز انجام دادن جروبحثهای الکی! تا اینکه یک روز اتفاق تازهای افتاد: منور خانم و الاغش، کاراچاکان، وارد دهکده شدند. منورخانم حرفهای عجیبی میزد. او دلش میخواست یک قطار برای خودِ خودش داشته باشد. آن هم نه یک قطار اسباببازی، بلکه قطاری واقعی. اما حتی این هم تمام مسئله نبود! او میخواست قطارش یکجورهایی شبیه خانه باشد؛ «قطاری که ایستگاه نداشت»ه باشد! قطاری پر از شادی و دلخوشی و خوشحالی…
تصویری که بهیچ آک از همکاری و تلاش مردم و حتی جانوران روستا، در این رمان، نشان میدهد، برای مخاطب، چه کودک و چه بزرگسال، تأثیرگذار است:
«بالاخره واگن را روی ریل گذاشتند و برقش را هم با کمک تأسیسات قدیمی معدن تأمین کردند. انگار همهچیز آماده شده بود. اوضاع اصلاً شبیه روز اول نبود. هیچکس فقط تماشا نکرده بود. همه دست به کار شده بودند. بعضیها تیرکها را جابهجا کرده بودند، بعضیها کمک کرده بودند تیرکها را توی زمین بکارند، و بعضیها سیمکشیها را انجام داده بودند یا برای بتونه کردن و رنگ زدن واگن آستین بالا زده بودند… کاراکاچان هم انگار از خوشحالی بال درآورده بود… خوشحال بود چون دیگر مجبور نبود کسی را اینطرف و آنطرف ببرد. حتی میتوانست خودش یکی از مسافرهای قطار بشود…»
وزن | 128 گرم |
---|---|
ابعاد | 19.5 × 13 × 1 سانتیمتر |
نویسنده | |
تصویرگر | |
مترجم | |
ناشر | تولیدکننده | |
نوع کتاب | |
سال نشر | |
تعداد صفحه | 152 صفحه |
شابک | 9786229261750 |
جنس کاغذ | |
نوع جلد | جلد نرم |
گروه سنی |
هنوز بررسیای ثبت نشده است.