سیپل

چیزی که از سوراخ کلید بیرون می‌زد، بزرگ و بزرگ‌تر شد. اولش مثل یک نخود کوچولوی سفید بود، اما از نخود تبدیل شد به توپ پینگ‌پُنگ و بعد پرتقال. بعدش کِش آمد و به‌نرمی از در فاصله گرفت و راه افتاد به طرف پاول. پاول نفسش را حبس کرد و بی‌صدا بهش زُل زد. آن چیز به بزرگی بطری آب شده بود. چشم‌های درشتی داشت و یک دهان؛ و سر تا پایش سفید و درخشان بود. به پاول گفت: «صبح به خیر» بله، او کسی نبود به‌جز «سیپل»، شبح راست‌راستکی قفل‌نشین قصرآشیان.

بله، درست خواندید. اگر تا به امروز فکر می‌‌کردید همه‌ی شبح‌ها توی قصرها خانه می‌سازند، نه توی قفل کلید، سخت اشتباه می‌کردید. چون اصلاً این‌طوری نیست! «سیپل» شبح کوچکی است که با پاول و پدر و مادرش زندگی می‌کند؛ آن هم دقیقاً توی قفل درِ آپارتمان قدیمی آن‌ها. اما مشکلی وجود دارد. چون همین روزها قرار است قفل خانه را عوض کنند و به‌جای قفل قدیمی یک قفل جدید بگذارند. اما چه کسی این کار را می‌کند؟ نکند خانم ویلهلم که فقط یک چشم دارد، توی این ماجرا دخالتی داشته باشد؟

«سیپل» داستان دوستی پسرکی است که با شبحی خانگی به نام «سیپل» دوست می‌شود و حالا سیپل خانه‌اش را از دست داده و آن‌ها دنبال قفلی قدیمی برای او می‌گردند. در جریان این داستان، عشق و دوستی پدر و مادر پسرک، دوستی پسرک و سیپل و حتی مهربانی‌های خانم یک‌چشم خواندنی است.

آلکس روئله، متولد ۱۹۶۹، دبیر هنری روزنامه‌ی «زوددویچه تسایتونگ» است و با خانواده‌اش در مونیخ زندگی می‌کند. آپارتمان آن‌ها قفل قدیمی دارد و آلکس مطمئن است که بیش از آنچه فکر می‌کنیم شبح وجود دارد؛ شبح‌هایی که در سوراخ کلید زندگی می‌کنند. «سیپل» اولین کتاب او برای کودکان است.

آکسل شفلر، متولد سال ۱۹۵۷ در هامبورگ، از زمان تحصیل به تصویرگری کتاب کودک مشغول است. او که با تصویرگری کتاب «گروفالو» به شهرت جهانی رسیده، با خانواده‌اش در لندن زندگی می‌کند.