توضیحات
رمان مصور «دخترک پشت دیوار» داستانی دربارهی خیالپردازیهای دخترکی ششساله و در عین حال، اولین تجربهی دوستی واقعی اوست.
زینشن تازه ششساله شده بود و همیشه مجبور بود تنهایی در باغ بازی کند. دیوار باغ خیلی بلند بود و دخترک همیشه با خودش فکر میکرد که در سمت دیگر دیوار چه خبر است. حتی اگر زینشن صندلیای زیر پایش میگذاشت، باز هم نوک انگشتانش به بالای دیوار نمیرسید. زینشن میدانست که در آنطرفْ خانهها، حیاطها و باغهای دیگری وجود دارد، در آنجا بچهها با هم بازی میکنند و دورتادورش هم شهر بزرگی است. از دور صدای قطارها، بوق خودروها، عبورومرور کامیونها و صدای بچهها را میشنید که همدیگر را صدا میزدند، میخندیدند یا با هم دعوا میکردند. اما باغ آنها همیشه ساکت بود و فقط صدای پرندهها به گوش میرسید. البته در آن بین، صدای گفتوگوی دخترک با دوست خیالیاش مولی هم شنیده میشد!
بله، زینشن دوستی خیالی داشت که صبح تا شب با او بازی میکرد؛ دوستی که هیچکس حتی مامان و بابا از وجودش خبر نداشتند. تا اینکه یک روز همهچیز تغییر کرد… آن روز پسری که پشت دیوار بود صدای گفتوگوی زینشن و مولی را شنید! پسرک از دیوار بالا آمد و به زینشن سلام کرد. وای او یک پسر واقعی بود که از راز دوستی دخترک و مولی خیالی باخبر شده بود! حالا زینشن باید چهکار میکرد؟ فرار میکرد؟ یا اینکه مولی را فراموش میکرد و با پسر واقعی دوست میشد؟
برخی عناوین کتابهای «اورسولا وُلفِل»، نویسندهی چیرهدست آلمانی، عبارتاند از:
هنوز بررسیای ثبت نشده است.