ببو

450,000 ریال

صبح فردا، ببو دوباره به مزرعه‌ی کشاورز همسایه رفت. مرد کشاورز که از دیدن دوباره‌ی ببو چندان هم خوشحال نشده بود، گفت: «امروز شیر گاو را بدوش. برای اینکه گاو موقع شیر دادن لگد نزند، اول دست و پایش را با طناب ببند. وقتی کارت تموم شد، سطل شیر را کنار بگذار و گاو را به طویله ببر.» ببو با دقت به حرف‌های مرد کشاورز گوش داد و گفت: «خیال‌تان راحت باشد!»

 

معرفی صوتی کتاب «ببو» را بشنوید:

 

پخش‌کننده صوت

8 عدد در انبار

- +

8 عدد در انبار