اژدهای پدرم

50,000 ریال

پدرم وقتی پسر کوچکی بوده، در یک روز سرد بارانی، در خیابان خودشان با گربه‌ی پیر ولگردی آشنا می‌شود. گربه خیس بوده و ناراحت. به همین دلیل پدرم به او گفته: «دلت می‌خواهد بیایی خانه‌ی ما؟» این حرف گربه را شگفت‌زده کرده…

ناموجود