استگو کلموس

کتاب تصویری و طنزآمیز «استگو کلموس» داستانی درباره‌ی دنیای شگفت‌انگیز کلمات و چندتا بچه‌دایناسور بامزه و دوست‌داشتنی است که بدون شک، با ماجرای خود بچه‌ها را شگفت‌زده می‌کنند و لبخند را روی لب‌های‌شان می‌نشانند. بریجت هیوس با استفاده از ایده‌ای جذاب و غافلگیرکننده در این کتاب موفق شده است دایره‌ی واژگانی مخاطبان خردسال خود را به‌خوبی افزایش دهد.

تا حالا بچه‌دایناسوری را دیده‌اید که عاشق کلمات باشد؟ خب، الان یکی از آن‌ها را به شما معرفی می‌کنیم؛ پس برای خواندن کتابی هیجان‌انگیز، شگفت‌انگیز و شورانگیز آماده شوید.

روزی روزگاری، سه تا دایناسور بودند. یک اِستِگوساروس، یک استِگوساروس دیگر و یک استِگوکلموس! که البته این برادر آخری با دوتای اول کمی تفاوت داشت. اگر دوتا برادر با دیدن یک توده‌ی بزرگ در آسمان می‌گفتند «ابر»، استِگوکلموس به همان توده نگاه می‌کرد و می‌گفت: «پُف‌پُفی، پشمی، پنبه‌ای!» بله، او یک‌عالمه کلمه بلد بود و برای همین می‌توانست در توضیح چیزهایی که می‌دید به زیبایی از آن‌ها استفاده کند.

تا اینکه یک روز سه برادر، بعد از خوردن غذایی خوشمزه، چشم‌های‌شان گرم شد و مشغول چرت زدن شدند. اما حواس‌شان نبود که یک اَلوساروس، همان دوروبرها، پشت درخت‌ها، کمین کرده است. به‌محض اینکه اَلوساروس از لای درخت‌ها بیرون پرید، دو برادر اول فریاد زدند: «ترسناک!» اما استِگوکلموس با چشم‌های وحشت‌زده سر جایش ایستاده بود و دنبال کلمات مناسب می‌گشت. اما به‌محض اینکه اَلوساروس دهان ترسناکش را باز کرد…

به نظر شما، چه اتفاقی برای استِگوکلموس دوست‌داشتنی داستان می‌افتد؟