آرزوی بزرگ یک ابر کوچک

«آرزوی بزرگ یک ابر کوچک»، داستان ابرک است. او از همه‌ی ابرها کوچک‌تر است اما این کوچولو بودن خیلی هم به دردش می‌خورد. مثلا یک عالم دوست کوچولو دارد و می‌تواند در یک چشم به هم زدن از جاهایی به باریکی مو رد شود. اما گاهی هم ابرهای دیگر را می‌بیند که می‌روند تا کارهای بزرگ و مهم انجام بدهند و ابرک نمی‌تواند با آنها همراه شود. برای همین یک شب بیدار می‌ماند و حسابی فکر می‌کند. دوست دارد کار مهمی انجام دهد ولی هر چه می‌کند، هیچ‌کدام نتیجه نمی‌دهد و او غصه‌دار می‌شود. فردای آن روز در محل زندگی ابرک طوفان بزرگی به پا می‌شود. پس از طوفان یک آن ابرک می‌فهمد که باد او را از محل زندگی‌اش دور کرده است. در واقع او ناخواسته به جایی رفته است که هیچ‌کس را نمی‌شناسد. چیزهایی را می‌بیند که تا به حال ندیده است. و ناگاه صدایی می‌شنود؛ صدای قور قور یک قورباغه. ابرک به پایین نگاه می‌کند و توقع دارد آبگیری ببیند. اما قورباغه می‌گوید که آبگیر خشک شده است و اینجاست که فکری به سر ابرک می‌زند!

تام لیچتهند در سال ۱۹۵۳ در امریکا به دنیا آمده است. نوشتن و تصویرگری برای کودکان را با یک اتفاق شروع کرده؛ اتفاقی جالب و بامزه. چهل و دو ساله بوده که خواهرزاده‌اش آدام از او خواسته تا برایش دزدهای دریایی را نقاشی کند. او هم بنا کرده به طرح کشیدن و سر آخر متوجه شده درباره‌ی دزدهای دریایی بیست صفحه نقاشی کشیده است. نقاشی‌هایی که برای یک کتاب کافی به نظر می‌رسیده‌اند. همه را برای آدام می‌فرستد و کپی‌شان را هم برای خودش نگه می‌دارد. بعد از چهار سال ملاقات و صحبت با ناشرهای مختلف و اصلاح‌های لازم بالاخره در سال ۲۰۰۰ اولین کتابش را چاپ می‌کند. او تا به حال کتاب‌‌های زیادی برای کودکان نوشته و تصویرگری کرده است و یکی از محبوب‌ترین این کتاب‌ها «آرزوی بزرگ یک ابر کوچک» است. کتابی که نامش در فهرست کتاب‌های برتر کودکان کتابخانه نیویورک، انجمن تصویرگران نیویورک و انجمن‌های معتبر دیگر ذکر شده است.

آرزوهای بزرگ یک ابر کوچک از کارهای کوچک اما مهمی حرف می‌زند که ابرک می‌تواند انجام بدهد. او پس از یک طوفان سهمگین در سرزمین خودش و ناخواسته به جایی جدید و ناشناخته می‌رود. هر چند زندگی در آنجا ابتدا برایش سخت است اما کم‌کم دوست‌های خودش را پیدا می‌کند و در نهایت کار مهمش (همان کاری که به دنبالش بود) را هم انجام می‌دهد.