آتیلا

230,000 ریال

تا میک بخواهد بحث کند، کلود سر جایش قرار گرفت. نزدیک‌ترین درخت ممکن به در را انتخاب کرده بود. آهسته در گوش سگش گفت: «داگ عزیز، مطمئنم که ما مچ دزدها رو می‌گیریم. آماده‌ی دویدن باش!» جمله‌اش را تازه تمام کرده بود که دید سایه‌ای آهسته و بی‌صدا تا جلوی صندوق نامه‌ها رفت و آنجا ایستاد…

 

معرفی صوتی کتاب «آتیلا» را بشنوید:

 

پخش‌کننده صوت

 

ناموجود