«یک روز وقتی کشتی بزرگ بادبانی ناخدا ماجد از سفر صید مروارید به بندر ملو برمیگردد و همه کارکنان آن از ملوانها گرفته تا غواصها آشپزها، به خانههایشان میروند و استراحت میکنند، ناخدا ماجد یک نفر را میفرستد دنبال کهور و پیغام میدهد که هرچه زودتر نزد او بیاید. کهور هم بلافاصله میرود خانه ناخدا ماجد» و… از همینجا داستان «قلب زیبای بابور» شروع میشود.
کهور در خانه ناخدا کسی را میبیند که زندگی او را برای همیشه تغییر میدهد. این اتفاق نه تنها زندگی کهور را شکل میدهد، که باعث میشود سالها بعد پسر او بابور، دست به کاری شجاعانه بزند. کاری که برای همیشه نام او را در قصهها ماندگار میکند.
کتاب «قلب زیبای بابور» برای نوجوانان علاقهمند به داستانهای شیرین ایرانی منتشر شده است.
فاطمه –
سلام من خلاصه کلشو میخوام کجا میتونم پیداش کنم
زهرا –
کتاب بدی نیست یکم حوصله سر بره