شکارچی کوسه‌ی کر

210,000 ریال

هوا هنوز تاریک بود. شرجی دم صبح، همه جا را خیس کرده بود. بادی می‌وزید و خنکا می‌پاشید. وسط خواب و بیداری بودم. شنیدم مادرم گفت: «امروز دیگه به ئی چوک کار نداشته باشین!» از جایم تکان نخوردم. صدای پدرم آمد…

10 عدد در انبار

- +

10 عدد در انبار