باشگاه کتاب خوانی بانی به مدرسه می رود

باشگاه کتاب خوانی بانی به مدرسه می رود درباره‌ی دوستی است که نمی‌خواهد بگذارد دوستش تنها بماند! ماجرا از یک باشگاه کتاب‌خوانی در جنگل شروع می‌شود. بانی خرگوشه و دوستانش عاشق کتاب‌ خواندن هستند و هر یکشنبه به کتابخانه می‌روند. جوجه‌تیغی کتاب‌های مربوط به کاردستی و هنر را دوست دارد؛ پرنده عاشق کتاب‌های صوتی است، خرس و موش سرشان توی کتاب آشپزی است، راکون کامپیوتر دوست دارد؛ قورباغه چیدن جورچین و سنجاب و موش کور هم توی قفسه‌ها دنبال کتاب‌اند. به تازگی جوسی هم به جمعشان اضافه شده و بانی حسابی هوایش را دارد. مثلا کتاب‌ها را به او معرفی می‌کند یا معنی کلمه‌های سخت را یادش می‌دهد. در یک روز سرد و خشک، جوسی به بانی خبر می‌دهد که قرار است به مدرسه‌ی جدید برود و نگران است که دوستی پیدا نکند.

بانی به او دلگرمی می‌دهد اما فکرش مشغول می‌شود که چطور می‌تواند باز هم به دوستش کمک کند. شب حسابی فکر می‌کند و صبح روز بعد جست‌وخیز کنان توی جنگل راهی می‌شود. در میان راه جوجه تیغی او را می‌بیند و می‌پرسد کجا می‌روی؟ بانی جواب می‌دهد: «مدرسه! امروز اولین روز مدرسه‌ی جوسی است و او یک دوست لازم دارد!» جوجه تیغی می‌گوید: «من دوستش هستم! من هم می‌آیم!» بانی می‌گوید: «فکر کنم دو تا دوست بهتر از یکی است» بعد هر دو به راه می‌افتند و … . به نظر شما داستان چطور ادامه پیدا می‌کند؟ کتاب‌های مورد علاقه اعضای باشگاه کتاب‌خوانی هم در ماجرا اثر دارد؟ اگر شما به‌جای نویسنده بودید، داستان را چطور پیش می‌بردید؟

تا به حال به کتابخانه یا باشگاه کتاب‌خوانی رفته‌اید؟ به مدرسه چطور؟ توی باشگاه کتابخوانی یا مدرسه دوست پیدا کرده‌اید؟ اگر دوستی از شما کمک بخواهد کمکش می‌کنید؟ دوستی و کمک‌کردن به دیگران شکل‌های مختلفی دارد. «باشگاه کتاب‌خوانی بانی به مدرسه می‌رود» را بخوانید تا با شکل دوستی و کمک کردن بانی خرگوشه و دوست‌هایش آشنا شوید.